از رنجی که میبرم

ساخت وبلاگ
حالا می توانم از هرچیزی که دوست دارم بنویسم وقتی از آنها متنفرم، از صدای مامانم متنفرم و حالم را بهم  می زند، اون صدای بلندش وقتی ساعت ها با تلفن حرف میزند، از صدای قلیون متنفرم.. از صدای زنگ همه ی تلفن ها متنفرم، از صدای تخمه خوردن هم همینطور، از صدای چرخ خیاطی همسایه بالایی، صدای پیانو و دویدن دختر همسایه پایینی.. تصور کن همه ی این بالا پایین شدن ها، همه ی ریتم هایی که تو مغزم میکوبند.. از صدای اون دختر اسکله تو سالن مطالعه که قسم میخورم روزی یک ساعت هم درس نمی خواند ولی بیست و چهار ساعتی اونجاست.. شاید همه ی این تنفرها  نتیجه صدای بالا پایین شدن هورمون ها تو دلم باشد ولی اگه هست چرا همیشه هست پس . از رنجی که میبرم...ادامه مطلب
ما را در سایت از رنجی که میبرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : violet-notes بازدید : 55 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 0:38

تنها مزیت کنکور شاید همین باشد که برای اولین بار در زندگی ام وقتی روی ترازو میروم عدد پنجاه را نشان میدهد، و صورت و گونه هایم که پر شده اند، وقتی در آینه لبخند میزنم یک صورت گرد و گل انداخته را میبینم با نیمچه چالی که در سالهای اخیر روی صورتم کشفش کردم.

از رنجی که میبرم...
ما را در سایت از رنجی که میبرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : violet-notes بازدید : 38 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 0:38

با آدم ها صمیمی نشو، خب؟ به خانه ها فکر میکنم به اعضایش که در آن چپیده اند، سر تا پایشان را غم گرفته.. یکی شوهرش مرده ( بابای بچه هایش شاید) یکی تک دخترش مرده، یکی تک خواهرش..  زنده ها در طبقاتی  اپارتمانی پایین و بالای هم قرار گرفته اند، همانطور مرده هایشان در طبقات آپارتمانی بیرون از شهر که اسمش را گذاشته اند بهشت رضا. خانه ها بوی غم، بوی مصیبت میدهند، به تو میگویم چرا خانه را عوض کردیم اصلا؟  کاش هیچ وقت نمی کردیم. + نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۶/۰۳/۲۶ساعت 21  توسط ویولت   از رنجی که میبرم...ادامه مطلب
ما را در سایت از رنجی که میبرم دنبال می کنید

برچسب : آدم,صمیمی,نشو,خب؟, نویسنده : violet-notes بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت: 19:14

این اولین نقاشی ام با آبرنگ است ،شاید خیلی ساده و مبتدی باشد اما نمیدانم چرا هر وقت بهش نگاه میکنم حال چشمم خوب میشود ..این همه رنگ کنار هم حال ِ دلم را خیلی خوب میکند .

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۶/۰۳/۲۷ساعت 18  توسط ویولت  
از رنجی که میبرم...
ما را در سایت از رنجی که میبرم دنبال می کنید

برچسب : یادت,باشد,اولین,هیچ,وقت,فراموش,نمیشوند, نویسنده : violet-notes بازدید : 129 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت: 19:14

گفت گمت نکردم، گمم نکن. هنوز آدم هایی هستند که فکر میکنند خانه ی خدا یک جایی وسط یکی از ناقشنگ ترین شهرهای کشور های دنیاست؟ هنوز کسی هست که نداند خدا توی ِِ قلب آدم، روح آدم است.خدا آنجاست که نقاشی کردن را یاد گرفتی..آن جا که نت های موسیقی را روی ویالونت نواختی..  خدا آنجا بود وقتی هر کار ِِخوبی یاد گرفتی. خدا وسط ِِ همه ی حس های ِِ خوبت جاری بود، مثل امروز، مثل الان، مثل این صبح. مثل هر وقتی که حسش کردی و حالت خوب شد.  + نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۶/۰۳/۲۹ساعت 6  توسط ویولت   از رنجی که میبرم...ادامه مطلب
ما را در سایت از رنجی که میبرم دنبال می کنید

برچسب : گفت,گمت,نکردم,گمم,نکن, نویسنده : violet-notes بازدید : 146 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت: 19:14

من فکر می کنم هرکی که عاشق میشه دیوونه ست.عاشق شدن واقعا کار احمقانه ایه. یه جور دیوونگیه که از لحاظ اجتماعی پذیرفته شده ست.


برچسب‌ها: دیالوگ
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۳/۳۱ساعت 5  توسط ویولت  
از رنجی که میبرم...
ما را در سایت از رنجی که میبرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : violet-notes بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت: 19:14

هجده بار منچ بازی کردم، اما 3 بار بردم.. 15 بار باختم،  خیلی وقت ها از روی بدشانسی باختم، فکر میکردم شاید فقط معطل بودم تاسم یک بیاورد اما نیاورد. بازی واقعن خوب بازی کردن است یا شانس؟ بعضی وقت ها به سرم میزند زندگی چیزی غیر از شانس نیست، بدشانس ها تقصیر خودشان نیست که باختند. بعضی وقتها از اینکه به این نقطه برسم که چیزی برایم مهم نباشد میترسم. 
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۴/۱۵ساعت 0  توسط ویولت  
از رنجی که میبرم...
ما را در سایت از رنجی که میبرم دنبال می کنید

برچسب : همه,دیگران,نگو,بعضی,چیزها,فقط,برای,خودت,نگه,دار,مثل,وبلاگ, نویسنده : violet-notes بازدید : 143 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت: 19:14

اگه زندگی هیچ کس از اون یکی مهم تر نباشه،چی؟ اگه دنیا همه ـمون رو به یک اندازه دوست داشته باشه، چی؟ اگه همه مون یک ستاره بودیم.. 
برچسب‌ها: دیالوگ
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۵/۰۹/۱۰ساعت 12  توسط ویولت   | 
از رنجی که میبرم...
ما را در سایت از رنجی که میبرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : violet-notes بازدید : 106 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 6:16

صد سال تنهایی یک وقت هایی،  یک روزهایی شایدم یک سالهایی از زندگی دلم میخواهد تنها باشم، هر چه بیشتر بهتر، پسرها اطراف دوست معمولی محسوب شوند، دخترهای اطراف را هرچه کمتر ببینم بهتر. یک وقت هایی مثل الان دلم از تنها بودن با خودم، با اتاقک آبی سیر نشود، هرجای دنیا باشم خودم را سوار اولین اوتوبوس کنم، ح از رنجی که میبرم...ادامه مطلب
ما را در سایت از رنجی که میبرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : violet-notes بازدید : 97 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 6:16

مامان میگوید آدم هرچه کم سن و سال تر باشد زودتر با مرگ عزیزانش و پدر و مادرش کنار می آید،من فکر میکنم مامان راست میگوید چون خاطراتش کم تر است.. چون مثل غم های بچگانه زود فراموشش میشود.. دوباره سرش گرم ِِ بازی هایش میشود.. اما میدانی آدم هرچه بزرگتر شود و پشتش را خالی ببیند بیشتر میشکند. اگر آدم پدرش از رنجی که میبرم...ادامه مطلب
ما را در سایت از رنجی که میبرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : violet-notes بازدید : 58 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 6:16